معنی تحت التراب
لغت نامه دهخدا
تحت التراب. [ت َ تَت ْ / تُت ْ ت ُ] (از ع، اِ مرکب) زیر خاک. || کنایه از قبر:
زآنک این مشتی دغل باز سیه گر، تا نه دیر
همچو بید پوده میریزند در تحت التراب.
عطار (دیوان چ نفیسی ص 326).
تحت
تحت. [ت َ] (ع مص) نشستن مردی فرومایه در جایگاهی حقیر. (از قطر المحیط).
تحت. [ت َ] (ع اِ، ق) زیر. ضد فوق. ظرف آید و اسم. و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج، تحوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است، نقیض فوق. (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). جهت زیر. مقابل فوق. (فرهنگ نظام). گاه ظرف است، چنانکه گویند: هذا تحت َ هذا و گاه اسم باشد وآنگاه مبنی بر ضم است و گویند: مِن ْ تحت ُ. (از قطر المحیط). و صاحب اقرب الموارد گوید: چون از اضافه فک شود مبنی بر ضم باشد: له ُ ما فی السموات ِ و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت َالثری ̍. (قرآن 6/20). یوم َ یغشیهم ُ العذاب ُ مِن ْ فوقهم و مِن ْ تحت ِ ارجُلهم و یقول ُ ذوقوا ماکنتم تعملون. (قرآن 55/29).
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق.
مولوی (مثنوی).
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
قبر
عربی به فارسی
درزیر , پایین , مادون , زیر , در زیر , از زیر , پایین تر از , روی خاک , کوچکتر , پست تر , زیرین , پایینی , پایین تر , تحتانی , تحت نفوذ , تحت فشار , تحت , پایین تراز , کمتر از , تحت تسلط , مخفی در زیر , کسری دار , کسر
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (ق.) زیر، پایین.
فرهنگ عمید
زیر، پایین،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسم پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو،
(متضاد) بالا، فراز، فوق
فارسی به آلمانی
Unten, Unter-, Unter
معادل ابجد
1442